دیدگاه خود را ارسال نمایید
You must be logged in to post a review.
کلاریسا پینکولا استس در کتاب صوتی زنانی که با گرگها میدوند در جستوجوی نمود ناب و سرشت وحشی زنانه است و میکوشد شمایلی از این نگاره را از خلال داستانهای اسطورهای و افسانههای کهن اقوام و قبایل مختلف ترسیم کند. این کتاب به مدت بیش از هزار روز در شمار پروفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفت.
داستانهای اسطورهای و افسانههای نیاکان ما از دل انسانیترین غرایز بشر پدیدار شدند. زن در این افسانههای بدوی، چنانکه نمود آن را در الههها و شخصیتهای اسطورهای میبینیم، سرشتی مبتنی بر غریزه داشت و در هارمونی و نسبتی تنگاتنگ با طبیعت وحشی پیرامون خود قرار داشت. تصویر درخشانی که عنوان کتاب ترسیم میکند نیز اشاره به همین موضوع دارند. زنی که در میان گلهای از گرگها در پهنهی دشت میدود. با تنی عریان، گیسوانی رها و سرشتی سرکش و وحشی. درست مانند گرگها. در روزگاری که هنوز خبری از تمدن نیست. خدایان و ایزدبانوان بهجای شهریاران حکومت میکنند و انسان در ساحت اسطوره میزیَد، و نه ساحت اندیشه.
پیدایش تمدن بر این غرایز انسانی افسار و لگام زد. حالا همهچیز باید در چارچوبهای معینشده قرار میگرفت و لاجرم بسیاری از غرایز و عواطف انسانی سرکوب میشد. زن سرکش اسطورهای رفتهرفته به محاق رفت و جای او را زن متمدن اندیشمند گرفت. اما اصل مهم طبیعت این است که غریزه فرادست اندیشه است و اساساً بشر برای کنترل آن بود که مسیر تمدن را پیش گرفت. غریزه سرکوب میشود، اما از بین نمیرود.
دکتر پینکولا استنس در کتاب زنانی که با گرگها میدوند به سراغ تعدادی از افسانهها و قصههای اسطورهای پیرامون کهنالگوی زن وحشی میرود و آنها را برای ما بازگو میکند. او با روایت کردن این داستانها، گویی ارواح زنان هزاران نسل پیش را در مقابل ما احضار میکند. ارواحی سرکوبشده که حالا احتمالاً خشمگینتر از گذشته هستند. زنانی که با وجود سرکوبهای هزارانهزار ساله، مادامی که غرایز انسانی وجود دارند زندهاند و جایی در اعماق شخصیت ما و در درونیترین لایههای نهاد ما زندگی میکنند.
You must be logged in to post a review.
bahareghanoon (مالک تایید شده) –
تعداد اشتباهات در تلفظ آنقدر زیاد است که به سختی می توان مطالب را دنبال کرد. در دقایق طولانی هم صداهایی در پسزمینه هست مثل صدای کلاس درس بچهها یا حتی صدای جاروبرقی!