You must be logged in to post a review.
کتاب صوتی در عمق صحنه اثر فریبا وفی
مجموعه داستان «در عمق صحنه» نوشتهی «فریبا وفی» نویسندهی معاصر است. این مجموعه چهارده داستان کوتاه را دربردارد. مادرم پشت شیشه، راحت شدی پدر، برام بخون، پس فردا، گریه کن دایی، دفتر خاطرات، در عمق صحنه، بمون نرگس، حنا، زندگی من، سنگ دو سر، مردی که گریه میکرد، زن در ساحل و با زندگی عنوان داستانهای این مجموعه است. ناشر دربارهی این اثر آورده است: «مادرم، پشت شیشه اولین داستان کوتاه این کتاب کشش لازم برای دنبال کردن بقیه داستانهای کتاب را در مخاطب ایجاد میکند. نثر پاکیزه و شسته و رفتهی وفی نشان از تمرین مداوم او در این حوزه دارد و همینطور انتخاب سوژههایی که از تیزبینی نویسنده در نگاه به مسائل پیرامون حکایت دارد. وفی برای ورود به دنیای داستانی در گام اول از الگوی کوچک شدهی جامعه یعنی خانواده شروع میکند. این کتاب به مثابهی جامعهی امروز ایران است که در حد و قوارهی یک خانواده، کوچک و فشرده شده است. هستهی مرکزی چارچوب و پیرامون این نهاد کوچک اجتماعی در کتاب اول وفی در آستانهی اضمحلال است. فروپاشی ساختارهای قدیمی و تثبیت شده از عمده ویژگیهای این کتاب است. البته زمینههای این فروپاشی از سالهای قبل در تاروپود این نهاد کوچک تنیده شده است. بسیاری از این زمینههای فروپاشی را آیینهای بومی و محلی شکل میدهند که شخصیتهای داستانی نویسنده گریزی از آن ندارند. انتخابهای درست نویسنده، در این مجموعه از تیپهای شناختهشدهی اجتماعی، باورپذیری مخاطب را دو چندان میکند. هیچ یک از شخصیتهای داستانی نویسنده در عین ارتکاب اعمالی خلاف عرف و باورهای اجتماعی دیده نمیشوند و نفرت مخاطب را نسبت به خود بر نمیانگیزند. تمامی آدمهای به ظاهر منفی داستانها هم به نوعی دوستداشتنی هستند، حتی شخصیتهای مجرم در داستان برام بخوان که تمامی در زندان حضور دارند.» در بخشی از داستان مادرم پشت شیشه میخوانیم: «اون وقت منو با خودش برد و بهم گفت که خودشم دم در وا میایسته و نمیآد تو. آخه اگه شوهرش بفهمه پوست از سرش میکنه. بعدم گفت: “کاش عبرت گرفته باشد و سر عقل بیاد و دیگه از این کارها نکنه.” اون روز رفتم نشستم پشت اون شیشه. آبجی اشرف ایستاد و با من نیومد تو. میترسیدم. خیلی میترسیدم. خیلی شلوغ بود. قلبم همینجور تند تند میزد. بعد یه دفه از اون طرف صدا بلند شد. بعدشم یه روز اومد پشت شیشه. میگم یه زن. آخه اول مامانشو نشناختم، ولی خودش بود. مامان بود. چقدر عوض شده بود، خدا. صورتش پرچین و چروک شده بود و چشاش گود افتاده بود. پیر پیر شده بود. دلم خیلی براش سوخت. بغضم ترکید و زدم زیر گریه، “مامان!”» کتاب حاضر را نشر «چشمه» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.
منبع : دیجیکالا
پادکست های فارسی رایگان
همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
پشتیبانی محصولات در بشنو | کتاب صوتی | پادکست بصورت مادامالعمر است.
آپدیت های این محصول برای همیشه از طریق پنل کاربری شما بصورت رایگان قابل دانلود خواهد بود.
در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
دیدگاه خود را ارسال نمایید
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.